-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 آبان 1396 19:13
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 اسفند 1386 12:25
تصفیه ی آب رو وصل کردن. هیچ آبی توی خونه نداشتیم. فشار آب خیلی کم و کنده. چون فشار خیلی پایینه هیچ آبی نیس. دیشب پسرم و باباش رفتن کیک پز خریدن و براشون پیتزا درست کردم با همون. خوب هم شد و خوششون اومد. دیروز عصری برنامه ی جوایز اسکار رو دیدم. شوهرم اصلا به فکر من نیست. نه عرقیاتی نه میوه ای نه جگری نه آجیلی نه قرص...
-
حس جدید
جمعه 10 اسفند 1386 12:15
من هنوز حامله ام! سعی کردم خونه رو سر و سامون بدم و موفق شدم خدایا...امروز یه هو یاد این بچه افتادم. یادش که نه. حسش کردم. یه هو فکر کردم دختره؟ پسره؟ الان چقدشه؟... حس کردم و تصور کردم که به من احتیاج داره. منِ من. به خودم. حس کردم ربطی به باباش نداره و به هیچ کس ربطی نداره. مال خودم. دوستم داره و به اختیار خودش به...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 8 اسفند 1386 12:12
ضعف کرده ام. سرم درد می کند. خسته ام. انگار همه ی بدنم احتیاج به یک جای تاریک و آرام دارد. جایی مثل یک سوئیت تاریک. که کسی درش مراقبم باشد. امروز صبح رفتم پیش متخصص زنان. امیرزاده. حوصله ندارم بنویسم چی شد و دقیقا چقدر طول کشید و چه ماجراهای مزخرفی رو شاهد بودم. بنویسم که گفت هفت هفته و سه روزه حاملگیم. یعنی 53 روز!...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 اسفند 1386 05:53
هوا خاکیه. صدای باد می پیچه .بدجور هم. شیشه ی پنجره ها می لرزه. من سردرد دارم. سرم سنگینه. دیشب با هزارتا بدبختی رفتم آزمایش دادم. باورت می شه( چه کسی مخاطبمه؟) این شهری که چند هفته اس فقط اومدم توش یه آزمایشگاه خصوصی نداشته باشه؟ باورت می شه که امکانات گرفتن آزمایش خون رو نداشته باشه؟ از اینها بگذریم ...بگذریم که عقب...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 دی 1386 05:27
سلام.