حس جدید

من هنوز حامله ام! سعی کردم خونه رو سر و سامون بدم و موفق شدم

خدایا...امروز یه هو یاد این بچه افتادم. یادش که نه. حسش کردم. یه هو فکر کردم دختره؟ پسره؟ الان چقدشه؟... حس کردم و تصور کردم که به من احتیاج داره. منِ من. به خودم. حس کردم ربطی به باباش نداره و به هیچ کس ربطی نداره. مال خودم. دوستم داره و به اختیار خودش به بدنم وارد نشده. بدن من اون رو تولید کرده. از خودم، از خونم درست شده. جزئی از منه. رها شد در تنم و شکل گرف کم کم. در من غوطه ور شده. عجیبه. اون موقع همچین حسی نسبت به پسرم نداشتم یا اون دومی. نمیدونم شاید پسرم ماه های آخر یا نیمه ی دوم بارداری. احساس کردم همیشه با منه این و مثل پسرم بی وفا نیست به من.

حس کردم وقتی نی نی یه. کوچولو و باریکه و به شیرم احتیاج داره. به دلسوزیم...نمیدونم.

یعنی منم حس مادرانه دارم؟